چشمانم را عادت داده ام که صبور باشند

من که آرام بودم ولی تو

حواسم بود

بغضت فریاد می کشید

چشمانت ظاهری خندان داشت

پنهان کردنش سخت بود ـ نتوانستی

جدایی

مخـــاطب شعر های من


معشــوقی است که هنوز به



دنیــــا نیامده


نه تویـــــی که مدتهاست از



دنیای من رفتـــــه ای...

 

دوستت دارم

ادامه نوشته